سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میرم از قلب تو بیرون که عشقش تو دلت جا شه

ممکن است دوست و همراه تو شوم اما ملک تو نخواهم شد ...

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی: "قیمتت چنده خوشگله؟"


سواره از کنارت گذشتم، گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود!

در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود!

زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی!

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من!

در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی!

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو پشت سر من بلندگفتی: "زهر مار!"

در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت فحش خواهر و مادر بود!

در پارک، به خاطر حضور تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم!

نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده میدادی!

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی!

مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است!

من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده ام!

عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی!

عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد!

من باید لباس هایت را بشویم و اطو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ!

من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر!

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است!

وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است!

نه دیگر من به حقوق خود واقفم، و برای گرفتن برابری در مقابل تو تا به انتها استوار و مستحکم

ایستاده ام زیرا به هویت خود رسیده ام، به هیچ وجهی از حق خود نخواهم گذشت.

من با تو برابرم، مرد

احتیاجی ندارم که تو در اتوبوس بایستی تا من بنشینم

احتیاجی ندارم که تو نان آور باشی

احتیاجی ندارم که تو حامی باشی

خودم آنقدر هستم که حامی خود و نان آورخود باشم

با تو شادم آری، اما بدون تو هم شادم!

من اندک اندک می آموزم که برای خوشبخت بودن نیازمند مردی که مرا دوست بدارد نیستم

من اندک اندک عزت نفس پایمال شده خود را باز پس می گیرم

به من بگو ترشیده، هرچه می خواهی بگو. اما افتخار همبستری و همگامی با مرا نخواهی یافت تا

زمانی که به اندازه کافی فهمیده و باشعور نباشی!

گذشت آن زمان که عمه ها و خاله هایم منتظر مردی بودند که آنها را بپسندد و در غیر اینصورت

ترشیده می شدند و در خانه پدر مایه سرافکندگی بودند

امروز تو برای هم گامی با من (و نه تصاحب من - که من تصاحب شدنی نیستم) باید لیاقت و شرافت و

فروتنی خود را به اثبات برسانی

حقوقم را از تو باز پس خواهم گرفت. فرزندم را به تو نخواهم داد

خودم را نه به قیمت هزار سکه و یک جلد کلام الله که به هیچ قیمتی به تو نخواهم فروخت

روزگاری می رسد که می فهمی برای همگامی با من باید لایق باشی - و نیز خواهی فهمید همگام

شدن با من به معنای تصاحب من یا تضمین ماندن من نخواهد بود

هرگاه مثل پدرانت با من رفتار کردی بی درنگ مرا از دست خواهی داد



[ دوشنبه 91/10/18 ] [ 8:38 عصر ] [ masoumeh mohammadi ] نظر

ماندن

رفت و آمد ،
رفت و آمد ،
اینقدر رفت و آمد

که از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد!



[ دوشنبه 91/10/18 ] [ 8:36 عصر ] [ masoumeh mohammadi ] نظر

گفت و گو

گفت: بکارت یه چیز مهمیه واسه عروسی.....

گفتم: یعنی اگه نباشه دختر خرابه؟

گفت: نمیگم خرابه ولی نادرسته

گفتم: خود تو مگه دنبال کسایی نیستی که تو زمان دوستی Open باشن تا باهاشون سکس 

کنی؟

 

گفت: چرا ولی زن من باید بکارت داشته باشه

گفتم: نمیفهمم این چه معادله ای شده دنبال Open ها هستی بعد میخوای زنت بکارت داشته 

باشه؟ تو خودت دنبال سکسی ولی زنت نباید سکس کرده باشه؟؟

اگه اینجوریه تو هم نباید سکس کنی!

مخم نمیکشه چی میگی...

.....

گفت: هرکسی یه نظری داره... من باید زنم سنگین باشه حتی اگه واسش ممکن باشه باید چادر 

سرش کنه

 

گفتم: یعنی نجابت یک زن رو فقط توی پرده ی میبینی و سنگینی یه زن تو چادر خلاصه شده؟ 

اگه پردشو دوخته باشه از کجا میخوای بفهمی؟


گفت: بستگی به وجدانش داره

گفتم: دم از وجدان میزنی و دنبال سکس ..با بی پرده ها هستی و زن با پرده میخوای...

نمیدونم شاید من معنی وجدان رو نمیدونم.



[ دوشنبه 91/10/18 ] [ 8:34 عصر ] [ masoumeh mohammadi ] نظر

برای؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

وقت? فهم?د? قرار ن?ست با هر زن ?ا
دختر? که دوست شد?،
به رختخواب بر?؛

هر وقت ?اد گرفت? بدون توقع دوست?
کن?...
هر وقت فهم?د? هر کس? که
دوستت شد،
دوست‌دخترت ن?ست
و برا?
جواب س?مش
با?د به ?ک عل?ک محترمانه
 فکر کن?
نه به پ?دا کردن ?ک مکان خال?

اونوقت م?تون? رو? همراه? و همدل?ِ
دختر
 به عنوان جنس مخالفت حساب کنی


[ دوشنبه 91/10/18 ] [ 8:33 عصر ] [ masoumeh mohammadi ] نظر

::